چند ماه قبل از شهادتش در خانه نشسته بودیم.

سید علی یك ذغال گداخته را از روی قلیان برداشت و كف دستش گرفت.

من شگفت زده پرسیدم سید دستت نمی سوزد؟ سید لبخندی زد و گفت:

«این كه هیچ، بدن من به آتش جهنم هم حرام است.

بعد سید علی گفت بزودی پهلوی می رود و انقلاب پیروز خواهد شد.

دو سال بعد از پیروزی شخصی رئیس جمهور خواهد شد

كه نامش «سید علی» است. از آنروز به بعد منتظر ظهور حضرت ولی عصر عج باشید.»

بعد گفت دینداری در آن دوران مثل نگه داشتن این ذغال گداخته در دست

است.

همسر شهید گفت من پرسیدم: سیدعلی!

منظورتان این است كه خودتان رئیس جمهور می شوید؟

سید پاسخ داد خیر، من آن روز نیستم.

بعد ذغال را آرام برگرداند و روی قلیان گذاشت...

همسر شهید گفت: دست از سیدعلی نكشید.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








برچسب ها : حکایتی از بزرگان,